منقضی شدن سپری شدن، گذشتن، به سر رسیدن، پایان یافتن، سرآمدن، انقضا یافتن، خاتمه یافتنمتضاد: شروع شدن ادامه... سپری شدن، گذشتن، به سر رسیدن، پایان یافتن، سرآمدن، انقضا یافتن، خاتمه یافتنمتضاد: شروع شدن فرهنگ واژه مترادف متضاد
منقضی شدنمُنقَضی شُدَن süresi dolmak ادامه... süresi dolmak تصویر منقضی شدن دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
منقضی شدنمُنقَضی شُدَن মেয়াদ শেষ হওয়া ادامه... মেয়াদ শেষ হওয়া تصویر منقضی شدن دیکشنری فارسی به بنگالی
منقضی شدنمُنقَضی شُدَن закінчуватись ادامه... закінчуватись تصویر منقضی شدن دیکشنری فارسی به اوکراینی